-
.......
جمعه 25 خرداد 1397 01:49
در زندگی مواقعی وجود داره ک ادمی شدیدا احساس ضعف و ناتوانی میکنه و الان در همین لحظه این حس تلخ و بد مثل خوره روحمو میخوره ..... دم صبح نوشت یعنی عمق فاجعه ....یعنی استیصال و درموندگی گاهی عجیب دلت میخواد به دیگران کمک کنی ولی نمیشه ..... و این نشدن ها خاطر و ذهن رو درگیر اندوه میکنه .... کاش همه ادما میدونستن زندگی...
-
.......
پنجشنبه 24 خرداد 1397 20:17
عشق نقطه تقابل نفرت ست مثل مرگ ک نقطه تقابل زندگی ست و درک واژه هایی ک هریک در تقابل هم ک قرار میگیرند مفهومی میشوند و ذهن من ک اکنون در گیر تقابل هایی ست ک قابل انکار نیستند و باید باورشان کرد ،.... پ ن ..... امشب از اون شباست ک دلم میخواد سرم رو به دیوار بکوبم ! ازون شبایی ک تمامی تقابل های عذاب اور دنیا وجودم رو به...
-
......
پنجشنبه 24 خرداد 1397 07:49
بیشتر از انکه از زندگی لذت ببریم سعی کردیم حتی با شرایط دردناک با این تفکر ک این نیز بگذرد لحظات سخت و جانفرسا را پشت سر بگذاریم هر چند ک همیشه باورم بر این بوده و هست ک برای بدست اوردن چیزی بهتر و ارزشمندتر باید بهایی سنگین پرداخت کنیم ولی تنها چیزی ک باعث رضایتم بوده در کسوت انسانی فقط این بوده ک بی هیچ اندیشه پلید...
-
......
پنجشنبه 24 خرداد 1397 00:12
من امشب در هیبت یک تلاشگر جهت بازگشت در مسیر زندگی قبل از همه چی باید سعی کنم امشبه رو راحت بخوابم میدونم سخته ولی زیر سقف این اتاق خبری از اسمون پر ستاره نیست و ن از پنجره های رو به دیوار پ ن .... واسه ارامش ی ذهن بی دغدغه صلوات !!
-
.......
چهارشنبه 23 خرداد 1397 08:49
بعضی ها اونقدر دوست داشتنی هستند ک قابل مقابسه با هیچکس و هیچ چیز نیستند من میگم روی پل نمیشود خانه ساخت باید سخت به اغوششان کشید و برای حضورشان خدا رو شاکر بود بودیست ها میگویند به هیچ چیز چنگ نزن چون همه چی ناپایدار و موقتی هستند باید ترس هایمان را به اغوش بکشیم و حس های منفی مان را خفه کنیم تا دردهایمان به مرحله...
-
.......
دوشنبه 21 خرداد 1397 21:34
کسی میگفت زندگی مثل ریگ های روانی ست ک از لابلای انگشتانمان فرو میریزد پ ن .... چقد دلم تنگه نوشتن ست
-
.....
یکشنبه 20 خرداد 1397 01:14
در این لحظه کسی از من و در وجودم زاده شد کسی ک معجزه گر من ست و من به رسالتش ایمان دارم امدنش بر من و تاروپود از هم گسسته ام مبارک باد مورخ ....
-
.....
شنبه 19 خرداد 1397 17:57
خالی وجودم رو با عطر خوش خاطرات پر میکنم زندگی یعنی همین همینقدر ژرف و عمیق همینقدر ساده و دوست داشتنی باید زندگی رو زندگی کرد ولو خلاف جهت مسیر .... خلاف جهت نظرات و عقاید حاکم .... پ ن .... هر چیزی بهایی دارد و تاوان عشق بی همتاست
-
.....
شنبه 19 خرداد 1397 08:46
امروز تصمیم دارم برم شهر کناب اهل مطالعه نیستم ولی میتونم در فضاش جوگیر بشم ! الان یعنی درست همین حالا داشتم به شکافها فکر میکردم حالا چ فرقی میکنه شکاف بین دیوار باشه یا شکاف انسانی ؟! ولی منطق میگه فرق میکنه ... در شکاف بین دیوار و دو موزاییک گل و گیاه رشد میکنه ....یجور بالندگی و حس قوی زندگی .... اما چیزی ک فاجعه...
-
......
شنبه 19 خرداد 1397 05:50
بعضی ها افریده شدن مث کرم بلولند با بقیه و در بقیه ....این افراد به جهت غیر علیه سلام بودن رو باید به حال خودشون رهاشون کنی و ازونجایی ک معتبر نیستن به حرفها و ابراز علایقشون بها ندی و ارزو کنی سیرمونی بگیرند و کمبود دونشون انشالله در بیاد پ ن ... همه بگید الهی امین !
-
......
جمعه 18 خرداد 1397 20:28
ما یک نفر بودیم ! و آن یک نفر تو بودی ! از ما یک نفر یکی عاشق تر بود ؛ و آن یک نفر ... تو نبودی ! « کامران رسول زاده »
-
......
جمعه 18 خرداد 1397 18:13
سخت ست پذیرفتن واقعیتی چنین تلخ ک وقتی درد رشد کرد و همچون درختی تنومند وجودت را در بر گرفت بالاجبار رشته های تعلق یکی بعد از دیگری از هم میگسلد و تار و پود مهر و محبت را می خشکاند و تو مجبوری بپذیری انچه را ک نباید ...ک نشاید ....و به تعبیری روان تر وقتی نمیتوانی شرایطی را تغییر بدهی با ان مدارا کن قبل از انکه شکوه...
-
......
جمعه 18 خرداد 1397 10:27
فیلسوفی المانی میگفت.... و حتی خدا هم جهنم دارد و جهنم او بشر ست من میگویم وقتی انسان را در رنج افرید جهنم را سهم خداوندگاریش کرد مگر میشود تمام ضمائر انسانی دردهایشان را قی کنند و او ک از رگ گردن به ما نزدیکترست نفهمد و حس نکند ؟! دیشب بالاخره تمام گناهانم را در کمال استیصال بالا اوردم و منزه شدم و سبکبال تا اوج...
-
.......
پنجشنبه 17 خرداد 1397 23:31
نیمه های شب چشمانِ متعجبم واژه های رها شده از حصار تنگ بایدها و نبایدها را به خوش رقصی فاصله ها وا میدارد تا همکلام با دل خسته و شکسته م نغمه های سرد دلتنگی سر دهند . تا من در هجوم عصیان زده هزاران جمله در .... تو در تو های ترسناک دیار وهم زده جدایی از عشق از خودم بپرسم کجا رفت ان دستهای مهربان ؟! ان تن پناه خستگی ها...
-
........
پنجشنبه 17 خرداد 1397 19:55
میخواهم امشب با بزک کردن کلمات بعضی از مفاهیم و معانی جملات را عمومی کنم .... میخواهم مدیریت ذهنم رو به دست گرفته و با تسلط بر عقایدم به هر سمت و سویی ک دوس دارم بکشانم میخواهم امشب خدا رو به قدر فهمم پایین بکشانم و گلایه هایم رو فریاد بزنم ..... شکایت کنم ....شکایت کنم ..... پ ن ..... امشب همه توو صف دیدار با خالق...
-
.........
پنجشنبه 17 خرداد 1397 07:48
دغدغه های اینروزهای من کمی متفاوت بنظر میایند دغدغه هایی ک هیچ ربطی به ماهیت و جنسیت انسان عادی ندارد مثلا اینکه هنوز فلان برند را سرچ کنم و فلان بارانی یا بهاره رنگ های سال جدید را سفارش بدم یا فلان کفش و فلان کیف و فلان..... دلخوشی هایم هم متفاوت تر از قبل از در حیله و دغل پا به عرصه دیوانگی هایم میگذارند شاید منِ...
-
......
پنجشنبه 17 خرداد 1397 02:59
اخ..... چقدر ارزوهای بلندم کوتاهتر شده و نگاهم بیرنگتر یاد گرفته م به اندازه طول دستم به بودنت عادت کنم و به اندازه چشم بر هم زدنی از تو بگذرم و عبور کنم ادمی چ چیزهای تلخ و حزن انگیزی را در فواصل زندگی تحت عنوان تجربه از این و ان میاموزد سخت ست اما شدنی ست تلخ ست اما باور کردنی مینشینی کنار پنجره و تا انتهای امدن کسی...
-
.......
چهارشنبه 16 خرداد 1397 21:01
هر روز با تو ساعتها کوچه پس کوچه های خیال را قدم میزنم بی انکه نگاهم در نگاهت گره ای بخورد بی هیچ اتفاق تازه ای فقط میرویم ک در خلاصی از نگاه شرارت بار عشق رفته باشیم شهر به شهر تا انتهای مقصدی نامعلوم گرمی دستانت را حس میکنم بی انکه لمس شان کرده باشم و شانه هایت .... اه شانه هایت تجسم عظیم ترین و امن ترین حکایت عاشقی...
-
.......
چهارشنبه 16 خرداد 1397 17:00
باید کسی باشد کسی ک دور شدن هایش صدای تند قدم هایش بر جاده بیرحم فاصله ها دلت را نلرزاند و اشک بر گونه هایت جاری نسازد باید کسی باشد کسی ک هیچ سایه توهمی جرات و فرصت وارد شدن به خلوت ارامشت را پیدا نکند کسی ک بودنش بوی ناب همیشه ماندن بدهد حرفها و کلامش دلت را قنج ببرد و به دنیا بدهکارت کند کسی ک تو را پای اهنگ دروغ...
-
.......
سهشنبه 15 خرداد 1397 13:35
ادمها چاله ها و سطوح غیر قابل اعتمادی دارند بخصوص وقتی ک حباب اطرافشان در اثر ی حادثه ناخواسته بترکد باید به نوستالژی دیگران احترام گذاشت مثل ماهی میماند ک یکروز صبح از خواب بیدار بشی و ببینی ماهی درون تنگ بلور به بیرون پریده و با دیدن بالا و پایین پریدنهایش تازه میفهمی ک چ وابستگی عظیمی بهش داشتی و دلت میسوزد و غرق...
-
......
سهشنبه 15 خرداد 1397 07:23
از ی جایی به بعد در تاریخ زندگی... ادمی باید به این فکر کند ک درجا میزند عایا ؟! درجا زدن خوب نیست ...تلخ ست ... یک نوع ساختار شکنی ست...نوعی از راکد بودن درجا زدن یعنی باختن تمام رویکردها ...عوامل...شعارها ...یعنی از دست دادن تمام بدیهیات زندگی پ ن ... اجتناب ناپذیرست ! صفحه اخر زندگی پاورچین پاورچین پا به صحنه...
-
......
سهشنبه 15 خرداد 1397 00:44
وقتی چیزی در دلت قلنبه شده باشد و قفسه سینه ت از شدت درد به تنگ امده باشد و هیچ ناله و ضجه ای خاطر مکدرت رو ارام نکند و در ذهنت مدام بهانه های مختلف رو مرور میکنی تا شاید هنوز امیدی برای هموار کردن مسیر بازگشت در چنته داشته باشی .....ناامیدانه در گوشه ای مینشینی و بفکر فرو میروی و باور میکنی ک رفته ست و یا شاید رفته...
-
......
دوشنبه 14 خرداد 1397 10:02
از همراهی نیم ساعته با یکی از دوستان پدیده های عجیبی رو کشف کردم از همه مهمتر اینکه شادی ها و ارزوهای شخصیش چقدر بزرگتر از دایره تفکراتم بود مدتهاست فراموش کرده بودم ک من هم میتونم ارزو و ارمانی داشته باشم .... تا دنیای بازتر و بزرگتری رو برای خودم متصور کرده باشم و بعد با خنده ای بلند ک به ریسه میرفت نگاهش کردم و بهش...
-
......
یکشنبه 13 خرداد 1397 20:03
خدا جونم ..... لبخندی از سر تسلیم دارم بر تقدیری ک قدم گذاشتن در هوای ناشناخته ها را پذیرفته همیشه واقعیت دور از انتظار ماست و من بارها این تصور رو تجربه کردم دوست ندارم کسی ماهیت ترسی ک وجودم رو پر کرده رو ببینه یا به اندوه درونم پی ببره احساس میکنم وسط کویری مبهوت خیره به اطراف کسی را میبینم کسی که اشناست اشنایی ک...
-
......
یکشنبه 13 خرداد 1397 06:26
تمام دردسرها از همین افق دور شروع شد ...افق دور جایی ست ک منبع همه حسرتهای ما در اونجا جا خوش کرده مثل ارامش ک جایی در افق های دور نشسته و منتظره ما با نگاه ههای خسته و دلهای شکسته .... با دستهایی لرزان و کشیده به سمت اسمون هفتم .... این طلای ناب رو در مشت گرفته و محکم به سینه بفشاریم مثل تمام عشق هایی ک در همین افق...
-
......
شنبه 12 خرداد 1397 19:34
امروز داشتم با خودم فکر میکردم ک چقدر کم زندگی رو زندگی کردم و اینکه میتونستم بیشتر بخندم و از لحظاتم و امکانات و اطرافیان و دورهمی ها و ... لذت ببرم بعدشم وقتی به افق خیره میشم بجای مهتاب ...افتاب و درخشندگی خورشید رو ببینم و کمتر با دیدن مهتاب ستاره و گوسفند بشمرم و تا خود سپیده صبح اتمسفر رویاهای معلقم رو در معبد...
-
....،،،،
شنبه 12 خرداد 1397 06:08
ادم بودن ترکیبی از جسم و شخصیته شخصیتی ک وراثتی به ما رسیده ....بصورت ژنتیک ...و مجموعه ای از ارزوها و رویاهای کوچک و بزرگ و رفتارهایی اکتسابی ... و جسم نوعی کربن فشرده و تکامل یافته ....پس دشوار نیست اگه بگم ما ادم نیستیم ک انسانیم و انسان نوعی اگاهی ست .....اگاهی ک هر چ از منبع خودش فاصله بگیره به سمت و سوی حیوانات...
-
.........
شنبه 12 خرداد 1397 00:43
نمیشد اسمش رو گذاشت خواب .... انگاری پرتت کرده باشن توو نافِ خودِ لامصبِ دوزخیش بیدار ک شدم تازه فهمیدم چ ابلهانه وسط ی دری وری بیخودی دست و پا میزدم پ ن ..... بعضی خوابها ادم رو دچار حالت تهوع میکنند......شکلی از جنس مرور وقایع ..... جوری ک حالت از خودت هم بهم میخوره ! بعدی نوشت .... کاش زودتر کابوس فعل گذشته از...
-
.......
پنجشنبه 10 خرداد 1397 23:26
زندگی برای باور کردن و دوست داشتن است ... من مدت ها باور کرده ام و دوست داشته ام ... مدت ها راست گفته ام و دروغ شنیده ام ... نیما یوشیج |
-
.......
پنجشنبه 10 خرداد 1397 04:01
پر از واژه بود واژه هایی غریب ک گاهی در اوج عظمت بوی استیصال میداد پر از شنیده ها و دیده هایی از جهانی عمیق ک ناباورانه با روانت بازی میکرد کسی ک برای مصاحبتش حاضر به پلک زدن هم نبودی ک حتی لحظه ای وقتت رو به تغال گذرونده باشی با لمس ان ظرف پیچیده وجودش.... میمانی ک فاصله ادما با هندسه وجودی نسبتا یکسانشون چگونه و...