کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

.......

نیمه های شب چشمان‌ِ متعجبم واژه های رها شده از حصار تنگ بایدها و نبایدها را به خوش رقصی فاصله ها وا میدارد تا همکلام با دل خسته و شکسته م نغمه های سرد دلتنگی سر دهند .

تا من در هجوم عصیان زده هزاران جمله در .... تو در تو های ترسناک دیار وهم زده جدایی از عشق  از خودم  بپرسم  کجا رفت ان دستهای مهربان ؟!

ان تن پناه خستگی ها ؟! ان اشوبگری ک نبودنش مثل زلزله هزار ریشتری بند بند جانم را میلرزاند ؟!

کجاست ان ارامِ جان  ....ان مهربان ....ان از خود گسسته.....ان.....،

افسوس ....افسوس ک منهدم کردن این هذیان ها و خوش رقصی های شبانه کار من نیست 

میایند و بر این دفتر ستبر روزگار خوش مینشینند ک خوب میدانم عمرشان به دنیاست و خلاص شدن از عمق فاجعه مفاهیم دردناک ان کار یکی مثل من نیست ! 

و من ک ارزو میکردم حالا ک قرارست بمانند  کاش بگونه ای دیگر و با ریتم زیبای عشق سروده میشدند

چ کنم ک سیاه قلم روزگار بر صفحه اسمان ابی هنوز تصویر گنگ و مبهم تو را میکشد و باد .... نوازشگر دستهای نامهربانیت خواهد بود..... با چشمانی خسته از پرسه های نیمه شبان به خود میگویم امشب دیگر خواهد امد امشب دیگر ان تصویر گنگ و مبهم در مقابل چشمانت عرض اندام خواهد کرد و دستانش حریصانه تو را به اغوش خواهد کشید  

خواهد امد 

خواهد کشید   


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.