کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

.......،

به مدد تقدیر شاید مدت زیادی فرصت برای زندگی داشته باشم  تا ارام ارام کوچه پس کوچه های زندگی را قدم بزنم  و  یکی یکی برگه های خزان زده عمر را ورق زده و  عبور کنم یا شاید شیرین ترین لحظاتی ک  تابوی این روزای افکارم شده اند تا  ببینم با خودم همین خودی ک بیخودی سعی بر حفظ  خاطراتی دارم  ک  ملکه ذهنم شدند  تا بفهمم  در این برزخی ک برای خود ساخته م  با خودم چند چندم !

شاید در این  زمان باقی مانده وقتی در حال نقب زدن  فرصت ها  دست و پا زنان  با  دقایق پیشین فاصله میگیرم  باز هم نگاهم همینی باشد ک هست  ؟!

یا شاید در ژرفای  اینهمه دورتر شدن از خودم  تا عمق تاریکی نقطه نورانی  بر  سرم  سایه بیندازد و  مرا از خودم  بگیرد و به خورشید بسپارد  و در کودکانه ترین حالات  ازینکه هنوز هستم  ذوق مرگ شوم و  لبخند زنان  به زندگی و عمری ک در پیش روست سلامی دوباره بدم 


......

رشتــه ای بر گردنم افکنده دوست

می کشد هرجا که خاطر خواه اوست

رشته بر گردن نه از بی مهری اســت

رشته ی عشق است و بر گردن نکوست

.......

گرداب.....احسان خواجه امیری 

هععععی عمو یادگار خوابی یا بیدار ؟!

ساعتهاست بیدارم  خبرت  هست عایا ؟!


........

میگویند ....

جسم مادی، رودخانه ای از اتم ها و ذهن رودخانه ای از اندیشه هاست. و آنچه که این دو را  پیوسته نگاه می دارد،جریان شعور است.

با این تفسیر فقط درک و شعور بالای انسانی یعنی همان بار امانتی ک خداوند بر دوش انسان بعنوان اشرف مخلوقات گذاشت ...میتواند ادمی را از گرداب بلا برهاند . باید راهی باشد برای فعال نمودن سلولهای خاکستری ذهن تا تدبیرِ خداوند انسان را در رنج افرید ......را اندیشه کند 


.........

همه لحظاتم رو درک میکنم تمام لحظات ارزشمندی ک با رنج میگذرند و دیگر بازنمیگردند

لحظاتی ک جز خودم کسی رو نیازرده و نخواهم ازرد ک مدتهاست به کیفر خودازاری محکوم شده ام

تنها شادیم در کسوت انسانی این ست ک هرگز کسی را نرنجانده و نشکسته م. درد به مغز استخوانم زده 

دردهایی نفس گیر و موذیانه ک اگاهانه  در روح و جسمم میلولند اما با انچه ک اکنون هستم و هر چ ک در دنیای موازی از من ست برایت دعا میکنم .... دعا میکنم ک هرگز کسی از تو نرنجد ناله و نفرینی به تو .....عرش خدا را نلرزاند و به درد ناچاری دچار نشوی جان دلم !