به مدد تقدیر شاید مدت زیادی فرصت برای زندگی داشته باشم تا ارام ارام کوچه پس کوچه های زندگی را قدم بزنم و یکی یکی برگه های خزان زده عمر را ورق زده و عبور کنم یا شاید شیرین ترین لحظاتی ک تابوی این روزای افکارم شده اند تا ببینم با خودم همین خودی ک بیخودی سعی بر حفظ خاطراتی دارم ک ملکه ذهنم شدند تا بفهمم در این برزخی ک برای خود ساخته م با خودم چند چندم !
شاید در این زمان باقی مانده وقتی در حال نقب زدن فرصت ها دست و پا زنان با دقایق پیشین فاصله میگیرم باز هم نگاهم همینی باشد ک هست ؟!
یا شاید در ژرفای اینهمه دورتر شدن از خودم تا عمق تاریکی نقطه نورانی بر سرم سایه بیندازد و مرا از خودم بگیرد و به خورشید بسپارد و در کودکانه ترین حالات ازینکه هنوز هستم ذوق مرگ شوم و لبخند زنان به زندگی و عمری ک در پیش روست سلامی دوباره بدم
رشتــه ای بر گردنم افکنده دوست
می کشد هرجا که خاطر خواه اوست
رشته بر گردن نه از بی مهری اســت
رشته ی عشق است و بر گردن نکوست
گرداب.....احسان خواجه امیری
هععععی عمو یادگار خوابی یا بیدار ؟!
ساعتهاست بیدارم خبرت هست عایا ؟!
میگویند ....
جسم مادی، رودخانه ای از اتم ها و ذهن رودخانه ای از اندیشه هاست. و آنچه که این دو را پیوسته نگاه می دارد،جریان شعور است.
با این تفسیر فقط درک و شعور بالای انسانی یعنی همان بار امانتی ک خداوند بر دوش انسان بعنوان اشرف مخلوقات گذاشت ...میتواند ادمی را از گرداب بلا برهاند . باید راهی باشد برای فعال نمودن سلولهای خاکستری ذهن تا تدبیرِ خداوند انسان را در رنج افرید ......را اندیشه کند
همه لحظاتم رو درک میکنم تمام لحظات ارزشمندی ک با رنج میگذرند و دیگر بازنمیگردند
لحظاتی ک جز خودم کسی رو نیازرده و نخواهم ازرد ک مدتهاست به کیفر خودازاری محکوم شده ام
تنها شادیم در کسوت انسانی این ست ک هرگز کسی را نرنجانده و نشکسته م. درد به مغز استخوانم زده
دردهایی نفس گیر و موذیانه ک اگاهانه در روح و جسمم میلولند اما با انچه ک اکنون هستم و هر چ ک در دنیای موازی از من ست برایت دعا میکنم .... دعا میکنم ک هرگز کسی از تو نرنجد ناله و نفرینی به تو .....عرش خدا را نلرزاند و به درد ناچاری دچار نشوی جان دلم !