از اون روزای خوش عهدی ک با « یادته » شروع میشد تا ب امروز
ک با هر کلمه در پی چرایی معادلاتی هستم ک با هم جور در نمیان خیلی میگذره
حالا وقتی پشت این میز میشینم و از پنجره به تماشای شهر و تردد مردم مشغول میشم به خاطرات کمرنگی فک میکنم ک فقط به شکل اهی ماند و افسوسی