باید بنویسم ...
از کدامین حادثه بودنت نمیدانم ...فقط باید بنویسم
باید از فردا بنویسم فردایی ک هنوز به رنگ و بوی عاشقی پیوند نخورده ....باید از حس خوب با تو بودن بنویسم ....از تاریخ عاشقی ...از قبل از تو و بعد از تو هایی ک ب جنونم کشاند
باید بنویسم ن از دیروزها و امروزها یی ک باید تا مقصد فراموشی همراهیشان کنم باید از فرداها بنویسم از فرداهایی ک تو هنوز نیامدی و تاریخ ابستن هیچ نگاه زهر الودی نشده و خانه اعتماد عشق دستان سرد بی اعتمادی را لمس نکرده
پی ن ......
باید میدانستم وقتی لشکر خواب به پشت چشمانم بنشیند تو خواهی رفت و رگ خواب حس قشنگ با تو بودن را لمس نخواهد کرد .....
باید میدانستم در این وادی تنهاترینم ....تنهاترینم