کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

.......

هر روز با تو 

ساعتها کوچه پس کوچه های خیال را 

قدم میزنم 

بی انکه نگاهم در نگاهت گره ای بخورد

بی هیچ اتفاق تازه ای 

فقط میرویم ک در خلاصی از نگاه شرارت بار عشق 

رفته باشیم  

شهر به شهر تا انتهای مقصدی نامعلوم 

گرمی دستانت را حس میکنم بی انکه لمس شان کرده باشم

و شانه هایت .... اه شانه هایت تجسم عظیم ترین و امن ترین حکایت عاشقی ست 

به ساده لوحانه ترین شکل ممکن دلتنگت هستم

دلتنگ کسی ک مومن به عشق ست اما هرگز نخواهد امد 

و من دیوانه وار بر بوم ذهن هر روز از پشت هزاران خاطره مه الود طرحی از انتظار میکشم

انقدر با ثانیه هایم عجین شده ک مدام میگویم بگذار بماند فقط پنج دقیقه دیگر فقط پنج دقیقه دیگر

هیچ چیز به اندازه فکر کردن به او ارامشم را تثبیت نمیکند 

به اویی ک نیست نخواهد امد اویی ک مرا اسیر خواستنش ساخته 

و من چ ساده لوحانه هر روز با اویی ک نیست قدم میزنم 

دست در دستانی ک نیست میگذارم

شهر به شهر با کسی ک نیست جاده های عزلت را پشت سر میگذارم  

و تا نیمه های شب از اویی ک نیست مینویسم !     

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.