دغدغه های اینروزهای من کمی متفاوت بنظر میایند
دغدغه هایی ک هیچ ربطی به ماهیت و جنسیت انسان عادی ندارد
مثلا اینکه هنوز فلان برند را سرچ کنم و فلان بارانی یا بهاره رنگ های سال جدید را سفارش بدم
یا فلان کفش و فلان کیف و فلان.....
دلخوشی هایم هم متفاوت تر از قبل از در حیله و دغل پا به عرصه دیوانگی هایم میگذارند شاید منِ مجنون شده فعلی را امید ارزو و سلامتی بخشند
هیچکس نمیداند پشت این چهره همیشه خندان ادمی متولد شده از جنس نیستی و دوگانگی !
ادمی ک با سایه خودش هم قهر ست ادمی ک دیگر ستایشگر نیست خواستنی نیست !
فردی کمال گرا ک از بارزترین صفاتش عقب ماندگی ذهنی ست ک هرگز نمیتواند
در مقابل ضعفها و دردسر هایش مقتدرانه بایستد و درون اشفته ش را تسلیم تقدیر کند
اه از تقدیر و ن سرنوشت ....
سرنوشت ک واژه زنده و زیبایی ست
سرنوشت یعنی تو انقدر توانمندی ک میتوانی تقدیرت را از سر بنویسی
یعنی همین تویی ک پشت هزاران تزویر و فریب و نقاب پنهان شده ای .... قدرتمندی و ن خوار و ذلیل و از پا افتاده مایوس و ناشکیب و گریان و پریشان حال و گند زده ای به حال و دورانت !
دغدغه های اینروزهای من دیگر نوشیدن فنجان فنجان قهوه های تلخ به طعم روزگارم نیست
دغدغه های من چله نشینی شب های سخت من ست .....طلوع هر روز خورشید و سایه های نقش دیوارست
چشمانی ست ک هر روز به انتظار امدن دیوانه ای مجنون تر از خودم دقایق را با حوصله ورق میزند
به انتظار کسی ک میدانم و میداند هر مرداد مثل سگ ولگردِ صادق هدایت تمام کوچه پس کوچه های خاطرات را بو میکشد و دست در دست افکار هم قدم خواهیم زد و تا ابد پشیمان و نادم سر بر شانه های پنجره ای خواهیم گذاشت
ک عطر گل نرگس در هیچ زمستانی از دریچه های ان عبور نخواهد کرد . و ن در هیچ بهاری عطر و موسوم شادی !