کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

.......

امان از لحظه های سخت نفسگیر ک تمام ذهنت رو سلاخی میکنند 

حالا موندم اگه قراره اعضا و جوارح بدن ناقابل در اخرت علیه منِ پر اشوب شهادت بدند 

اینهمه تحمل چرا ؟ ن واقعا چرا ؟!

بقول جناب بابک رادمنش « عمر گران میگذرد خواهی نخواهی »

حالا هی در کشف ابعاد ناشناخته درونی تعلل کن 

نشستی ی گوشه و مدام در انتظار ترشح هورمونهای امید بخش چشم به پاندول ساعت دوختی 

ک چ ؟! 

من میگم بیا و افکار پریشان و بهم ریخته ت رو از سلولهای ذهن و مغزت دور کن 

فاتح سرزمین ارزوهایی باش ک نشدن و اما و اگر توو کارش نباشه 

تمام قوایت رو جمع کن تا فاتح روزهای خوب و طلایی باش 

پاورقی .....

معنای تاریخ مصرف رو میدونی ؟! 

از ما گذشت وای به حال دگران !

......

عشق مثل ریسمان تنیده ایست و انتظار رشته های تعلق را یکی یکی از هم میگسلد 

و به دل کندگی وا میدارید 

بیایید ادم باشیم !

یادم باشه خودمم به حرف و اعتقادم باور داشته باشم !!

ی جایی خوندم ک نوشته بود 

« اینچنین نبوده و اینچنین نیز نخواهد ماند »

من ک میگم بزرگوار ی تجدید نظری بکن حالا !



.......

بخش عظیم تر ماجرا همین ست 

همین ک لحظات سخت و پریشان حالی را تاب بیاریم ک قطره ای از وجود خدا

در ما دمیده شده و خداگونه خود رو در همین ثانیه های بی تابی و بیقراری درک کنیم

تا مرزهای شکوفایی ی قدم مانده 

ی قدم برای کشف اسرارهای درونی 

برای درک عظیم رنجی ک ما را به ادم بودن پیوند میزند 


........

با یاداوری هر خاطره  انگار سلولی در مغزم تکان میخورد 

اهنگ  رفتی از زند وکیلی رو گوش میدم و  به فکر فرو میرم 

گاهی  هنوز نفس میکشی  ....قدم میزنی .... اشک میریزی و لبخند میزنی  اما  تنها خودت   و  فقط خودت میدانی ک  سالها پیش  در اثر ی اتفاق  ... ناباورانه  ویران شدی  و  باید برایت فاتحه خواند !

وقتی قدر نفس هایی ک از دم هم میایند و میروند رو ندانی پس همون بهتر  ک  بمیری  ....

بعضی ها  حق  زندگی  کردن ندارند  مثل تافته جدا بافته میمونند 

ن  توان  به هر قیمتی زندگی کردن رو دارن  و  ن  از پس حسرتها و رویاهاشون  بر میایند 

ای وای  بر من  !

......

ادم هایی هستند 

ک همیشه بخودشان بدهکارند

ادمهایی از جنس 

همینی ک هستم !

درست از همین نقطه

اعتماد مچاله میشود