کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

......

گاهی  احساس میکنم منهم مثل شاملو بارها مرگ را زیسته م 

 پ ن ....

باید به مرور بعضی از عادات رو کنار بذارم  ازجمله نوشتن !

بعدی نوشت ...

لعنتی من عاشق نوشتنم 

اخر نوشت ....

خب باشه فعلا  سعی خودمو میکنم 

واسه همین میگم بارها مرگ رو  زندگی  کردم 


.....

باید یاد بگیری سنگ باشی 

جوری ک کسی شیشه ای بودنت رو نبینه 

ک هوس سنگ انداختن به شیشه درونت  رو پیدا نکنه

ک تا ابد زخمی  رگه های کینه و عداوتت  نکنه جوری ک نفهمی از کجا خوردی ....یادت باشه ریختن احساسات رو دایره  و  دستهای این و اون بی شک تو رو  احمق جلوه میده پس احمق نباش 



......

از وقتی ک اجازه دادیم نسیم بر تارو پودمان بوزد و ارزوهایمان را  به یغما ببرد فهمیدم تو در غبار گم  خواهی شد  و من باید زمان را صبور باشم  تا  درد فاجعه نبودنت کمرنگ  و کمرنگ تر شود درست یادم نیست  چ کسی گفت  تکیه بر عشق یعنی تکیه  بر باد ...

ای بادهای مخالف سهم من هر انچه بود در همهمه زوزه درناکتان  به نیستی گرائید و من اکنون با زلفانی  پریشان  از جنس  ارزوهایم درخیابانهای  خلوت   و سوخته زیر تلی از خاکستر به جستجوی خدا میگردم  ....باید باز پس  بگیرمت ای سهم به یغما رفته م  .....