کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

......

ی موضوعی ذهنم رو ازار میده 

ولی خب من ک راه منحرف کردنش رو  بلدم مگه ن ؟!

خب راستش اینبار ن ! ولی  من میتونم  چون باید بتونم  ... اگه نشه ک بشه اوضاع روحیم بهم میریزه و این بین منو  وظایفم فاصله میندازه ...

چیزی ک برام ارزشمنده فقط و فقط  وظایفمه  مابقیش فریب خوردن ذهنه  ....

عجب روزی بشه امروز ... ی روز پر از تنش و جدال  بین من و من 

......

ی وقتایی دلت از رفتار بعضی از ادما چنان میگیره ک ارزو میکنی

ایکاش هرگز مهر و ادعای انسانیت بر پیشانیت نمیخورد 

طبق باورها و اعتقادهامون همه چی رو باید  بخدا  سپرد 

و اوست ک  خواهان بهترین هاست برای ما ....

پس بنابرین  خدا جونم  دلم رو و اندوهم رو به تو  میسپارم 

پ ن ...

برکه جای مناسبی برای دل بزرگ من نیست  من باید برم به دریا برسم !

.......

روزها  کیفیت خاص خودشون رو دارند 

فرقی نمیکند تلخ باشد یا شیرین یا اینکه چاله کدوم یک در روح و روانمان عمیق تر باشد .... مهم این ست ک زنده ایم و فرصت برای جبران داریم .....

پ ن ....

ولی من عجیب دلم میخواد بگم  ... ای تو روحت کیفیت خاص  ... چکار کنیم  ک  از شر حضورت در لحظه لحظه زندگی مون خلاص شیم ؟!



.....

ادمها نقطه های سر خط یک قصه ند 

گاهی میایند ک فقط امده باشند 

و گاهی برای ایجاد خطوط مورب و نابرابر 

گاهی زخم میزنند و گاهی مرحم میشوند 

اما در نهایت تمام امدنها  رخوت و  کرختی چنان در جانمان  رسوب میکند ک زندگی مان تبدیل به فرودی  همیشگی میشود جوری ک ان مختصر هیجان هم از دلمان پر میکشد  

.......

بوی تنت

مرا برمی‌گرداند

به دوران پیش از خودم

پیش از آن که باشم.

مگر پیش از تو

سیب هم وجود داشت؟

 

"عباس معروفی"