خداجونم سخت منو به اغوش بگیر ک دلتنگم
دلتنگی از جنس نبایدها و نشدن ها از جنس بن بست و ن حتی دوراهی !
خداجونم از مرگ نمیترسم فقط نگرانم تا ارزوی مرگ در دلم پنجه های سردش رو میکشه .... ارزوی رها شدن هم ازم فاصله بگیره
به خودت قسم ک این منصفانه نیست
افسوس ک توازن دنیا بر اساس بی عدالتی پایه ریزی شده
خدا جونم سخت منو به اغوش بگیر ک دلتنگم و خسته
پاورقی....
کاش میشد جوهر انگشتان صرف در کنار هم چیدن حروفی میشد ک بویی از صبر و استقامت و امیدواری میبرد
کاش فضای این خونه معطر به عطر خوش رویاها بود
ولی افسوس ک نیست
کوک بودنم تمام شده ست و بخودم بدهکار نیستم و ن به لحظاتی ک خواب از چشمان متحیرم گریزان ست و ن به روزگاری ک میتوانست خوب و خوش رقم بخورد ک نخورد
کوک بودنم تمام شده ست و عمری ک میشد ک بی هدف از کف نرود ک رفت و چشمانی ک میشد بودن و موندن رو هر لحظه ارزوی تکرار داشته باشد ک نشد و نفسهایی ک بی خط و خش میاید و میرود تا سرت بر بالش احساس زیادی کند و تو به دنیا بدهکار شوی و احساس پیری کنی
کوک بودنم تمام شده ست !
خورشید از پنجره
همچون خوشه های گندم
تنم را نوازش میدهد
خوشبحال افتاب ک یواشکی
از پشت کوههای استوار
اهسته و ارام
سرود دوباره زندگی را مینوازد
تا به دستان بیجانم روح ببخشد
تا ترا انکار کنم و دوست داشتنت را
تو ارام برمیخزی و لبخند زنان
به زندگی سلامی دوباره میدهی
و من در نهانخانه قلبم
عشق را بخاک میسپارم
بعضی حرفا رو نمیشه گفت اما میشه با سکوت کردن به خودت بفهمونی ک اگر کاخ ارزوهات فرو ریخت اگر شکستی و خمیده شده
حتما دلیل خاصی داشته
دلیلی ک به بهانه سرش رو به باد ندادی
کاش خدا دستان بی پناهیم رو به دستان قدرتمند ابدیت بسپره
چیزی تا هجرت به ابدیت باقی نمونده
من به زندگی بعدی اعتقاد دارم