کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

.......

گم کرده م 

خودم را 

در فواصل زندگی 

و حال خوبم را 

در عشقی عمیق 

گاهی عجیب 

در انتهای خیالم 

هر چ میگردم 

باز به بیراهه میروم 


......

میگن زمین گرده ک ایکاش نبود 

ایکاش زمین گرد نبود ک من تاب و توان عذاب کشیدن عزیزانی ک ماحصل رفتارهاشون فاصله گرفتن و انزوای  من فعلی شده ....ندارم 

بخشیدم  و خواهم بخشید و ارزو میکنم زمین همچنان مثل ی خط صاف باشه خطی ک بازتاب هیچ اعمالی رو در دنیای ما منعکس نکنه ....

دارم یاد میگیرم زندگی رو زندگی کنم ....و تمرین کنم بلوغ رو و همه شادیهایی ک فراموششان کردم ....تمرین کنم ک به افکارم جهت بدم و اشتباهی نبازم ....تمرین کنم  اعتماد کردن رو  ....

دارم یاد میگیرم  چون میدونم برای یادگیری هیچوقت دیر نیست 

.......

کنسر جسم ادما رو درگیر میکنه  درگیر درد اما در عوض از نظر روحی مقاوم تر از انسانهای معمولین 

و من از ان دسته ادمهایی هستم ک روحم بیماره 

باید فکری به حال اینهمه خوددرگیری کنم 

گاهی وقتی پیج افراد سرطانی رو باز میکنم  بحالشون غبطه میخورم 

چقدر زیبا از تک تک ثانیه های باقی  مانده عمرشون  به نحو احسنت استفاده میکنند و در این  بین از خودم میپرسم  کجای این زندگی تب دار ایستاده م ک اینچنین  ناامیدانه دست و پا میزنم در مردابی ک روحم  رو  غرق کرده ست 

با ارزوی سلامتی برای  تمامی این عزیزان ک دنیا رو با افکار مثبت شان  قله های  رهایی  رو فتح میکنند 

........

ی روزی بخودت میای و میبینی اونقد در گذشته زندگی کردی ک زمان حال رو فراموش کردی

یادت میره تو دنیایی زندگی میکنی ک اگر دیر بجنبی  بلعیده شدی 

اونقد با خودت خلوت کردی ک  هیچ کس و هیچ چیز رو بخاطر نمیاری 

تنهایی رو با تمام وجودت لمس میکنی  و  فراموش میکنی اسیر قصر رویاها شدی  رویاهایی ک  بدور از واقعیت  زنجیر تلخ بیکسی رو بدور پاهات کشیده و سنگینی اون رو روی دوش هات  در هر قدم  باید تحمل کنی  

روز و روزگاری ک باید به فراموشی سپرده بشه اما تو باز هم  تمایل به حملش داری 

تبدیل  میشی به ادمی ک وقتی  در اینه خودت رو میبینی  وحشت میکنی   و  از خودت میپرسی   چرا  ؟ چ وقت ؟  چطور ؟!

......

تمام وجودم 

تمام سلولهایم بغض ست 

بغضی ک اشک نخواهد شد 

نخواهد بارید 

تا در هر صبح و هر شب 

در نگاه خیسم 

تا دور دستها 

تو را و خاطرات تو را 

ضجه  بزند 

تا فراموش نکند 

« عشق عارضه روح ست » 

بر جسم بیجانمان