کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

......

مدتهاست از تو دور افتاده م 

و از خودم 

و از تمام خوابها و رویاهای شیرین 

تو نمیدانی ...

اما برای من هم اتفاق افتاد 

انقدر از خودم دور شده م 

ک در هجمه دوردستی و دلبستگی ها 

ترا هم از یاد برده م !  


.......

تو واقعیت نداری 

فقط در خیال منی 

مثل باور براورده شدن ارزوها در شب کریسمس

مثل فصل گریز پای قاصدکها...پیامها 

مثل شبنم روی برگها 

مثل برف زیر افتاب سوزان 

مثل عشق ...مثل هجوم خیال انگیز وهم گونه من 

مثل ت‌‌‌َرَکِ اسفالت در زمستان

میشکفد در خیال من اندوه کسی که نیست و نخواهد امد 

.......

حس خوبی نیست 

انگار بخشی از من جا مونده

در گذشته ای ن چندان دور 

بخشی عظیمی 

ک تمام منو بر باد داده

و گاهی از خود میپرسم 

خوشبختی چ اسون بود 

اگر به دستان بی مهرت گره نمیخورد 

........

جوکر :میدونی چرا از چاقو استفاده می کنم؟

تفنگ ها خیلی سریعن، با تفنگ نمیتونی تمام اون حس طرفت رو درک کنی!

آخه آدم ها تو لحظه های آخر نشون میدن که واقعا کی هستن!

                  « دیالوگ های ماندگار »

پ ن ....

دقیقا ادما تو لحظات اخر خودشونو نشون میدن ک چ اشغال های دور ریزی هستند...فاک  توو همه شون ...

......

گاهی عجیب دلتنگ میشوم 

برای  نبودنی ک میشد بود 

و برای بودنی ک  همیشه  زود به نبودن میرسد