کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

......

دیشب شب ارزوها بود 

باورم نمیشه انگار همین دیروز بود ک با خدا درددل کردم  و از ارزوهام گفتم  ارزوهایی ک با گفتنش به هیچکدوم نرسیدم 

باید یادم بمونه ک هرگز حتی با خدا هم در این شب درددل نکنم 

ارزو باید در ذهن و دل ادم مسکوت بمونه  مطرح کردنش اشتباهه  ی اشتباه بزرگ  .

روزها  به شدت از کنار هم پیشی میگیرند و میرند 

امروز هم گذشت  سرد و بی تفاوت 

مثل تمام روزهایی  ک  نباید  اما  اروم و بی  هدف  گذشتند 

......

حس خوبی نیست اینکه متصل به دنیا  و  زندگی  بعدی  باشی   .  ادما  اینروزا  خوی  انسانیتشون  رو از دست دادن  خالی شدن   از حس همدردی  و  صفتهایی ک  اونا  رو از سایر جانداران متمایز میکنه  حالا دیگه  مطمئن شدم انسان  ی  حیوان  ناطقه .

تنها وجهی ک ما  رو  از حیوانات  و نسبت  به تمامی موجودات  زمینی  و فرا زمینی  متفاوت کرده  

فقط همین ..

دیگه  دلتنگ  یا غمگین نیستم 

مثل  یک حیوان  زندگی  میکنم  اما  دلخوش به زندگی بعدی  یکی یکی روزهام رو سپری میکنم 

گاهی  بقیه فکر میکنن  دیونه شدم  و این  خوبه اصن منم  همین رو میخوام 

..........

درست همین دیروز بود ک بچه ها اومدن 

شاد و خوشحلل و سر و حال و به روز  کاملا بر عکس من 

عجب قصه ایی شده این زندگی  وقتی  کسی به اجبار خودشو  بهش میچسبونه  یا  معکوس عمل میکنه 

من از نگاه بچه ها  به  دنیا   فهمیدم   ک   چقد  متفاوتم 

چقد متفاوت  فک  میکنم   

گاهی عجیب  بی حوصله   میشم  

سایه های تنهایی

گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
گاهی بساط عیش خودش جور میشود
گاهی دگر تهیه بدستور میشود
گه جور میشود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور میشود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو میشود
گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو میشود
گاهی برای خنده دلم تنگ میشود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ میشود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ میشود
گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود
از هرچه زندگیست دلت سیر میشود
گویی به خواب بود جوانی مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر میشود
کاری ندارم کجایی چه میکنی
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود

حس امروزم .....

اهنگ  ازون روزا تا امروز از گوگوش 

سه شنبه بچه ها میان اینجا 

احساس میکنم مث قبل امادگی واسه پذیرایی ندارم 

امیدوارم کم نیارم 

حس رخوت تمام وجودم رو پر کرده 

یجورایی از تکرار این زندگی تکراری خسته م 

خداجونم  به تو پناه میارم لطفا مث همیشه کنارم باش 

من از بی تویی میترسم