کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

......

دیروز  رفتم  شهر کتاب 

خیلی دلم میخواست  لافکادیو و  ملت  عشق رو بخونم 

پیشتر از طریق  گوگل  چند پاراگراف  از  هر کدوم  رو  خونده  بودم 

به  دلم  نشست  

و چقدر  این  حس  گزنده  همذات  پنداری  با  شخصیتهای  اصلی  این  دو  داستان  منو   درگیر  خودش  کرده  

میترسم    خودمو  گم  کنم  و دیگه  هرگز  بخودم  برنگردم  

پ ن ....

اینهمه  فاصله  خطرناکه  خطرناک .....

.........

مواظب باش

اینجا فضاى مجازى است

نکند در عمق تنهاییت

چمدان دل‌ تنگیهایت را

به نغمه‌ نغمه‌های پوچ و غیرحقیقى ببندی

یادت باشداینجا هر که هر چه می‌خواهد

می‌ تواند باشد

قاضی، وکیل، نویسنده، شاعر

هنرپیشه، خواننده، مشاور، دکتر، متخصص ،استاد

اینجا حتى آدمها به راحتى تغییر جنسیت مى دهند

زنها مرد مى شوند و مردها زن

اما تو باور نکن

قشنگی‌‌های اینجا فقط در همان چهار چوب

بى اساس خودشان قشنگ هستند

باور کن این آشفته بازار، این دنیاى مجازى، موسیقی پایانی ندارد

نکند خودت را آنقدر درگیر کنی‌

که همهٔ عمر زل بزنی‌ به گوشیت


امیر وجود

........

عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته. نپرس که آیا باید در پی عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی یا عشق جسمانی؟ از تفاوت ها تفاوت می زاید. حال  آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی در آتشش، یا بیرونش هستی در حسرتش.

پ ن ......

۱- از کتاب ملت عشق

۲-بدبخت اونیه ک انتخاب میکنه در حسرت عشق بمونه

۳-کسی گفت ما حق انتخاب داریم عایا ؟!

......

حس الانم 

وقتی نیستی پیشم ...... ارش و مسیح 

بدون شرح 

فقط ی چیز  ...

دلم واسه خودم میسوزه  دیگه حتی  فریب هم  نمیخورم 

روابط امروزی  مثل  این میمونه ک ی فیلم رو روی ری پیت بذاری 

همه چی مث هم  از ی جا اغاز میشه  با همون لحن کلامها  همون  دور گشتنا   همون  حرفا و  وعده هایی ک ارزو  میکنی  لااقل یکیشون  راست  باشه .....  ولی  به  واقع  همش  دروغ و  فریبه  

نمیدونم   من مُردم   یا  چشم  بصیرت  پیدا  کردم  

کدومشون  ؟!

.......

حس  الانم  

اهنگ شهر حسود ....علی زندوکیلی 

پیر  جنونم

باید زار زد 

ضجه کرد 

بر عشقی ک  تن مایع اثباتش.....  ایثار تن ست 

باید گریست ... باید نالید ...باید مُرد