کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

.......،

امروز هم باید برم 

دور ..دور ...حتی دورتر از خودم 

مثل هر روز از کنار هم  عبور میکنیم

من و ادم هایی ک بی هیچ شناختی بهم لبخند میزنیم 

لبخندهایی از سر ناچاری ... شاید هم بی تفاوتی 

عادت چیز خوبی نیست 

ن تنهاخوب نیست ک خیلی هم تلخه

تکرار دیدن هر روزهای من  بدون تو  یعنی تاوان 

تاوان زندگی ک هر روزه باید پرداخت کنم ... پرداخت کنی

اینروزا مرتب از فرد ناشناسی تماس های ناشناس دارم 

بخودم میگویم شاید تو باشی 

و همین شاید تو باشی انگیزه لبخندهای هر روزه من شده ند 

در دلم غوغایی ست 

دوستی  میگفت اینبار ک تماس گرفت باید جواب  بدی 

کاش میدانست تمام وحشت من از خامی پنداریست ک انگیزه و امید  

روز و روزگارم شده ست 

بگذار هر روز بهانه داشته باشم 

بهانه ای برای رقص های ناموزون و ناهماهنگ بین من و صدای بریده بریده تلفن  ک احساس مرا به دلخوشیی  سرد پیوند میزند ...


.........

هیچ شعری بخاطرم نمیاید 

بالشِ هم سَریم خالی از عطر توست 

پیاده و خاموش تا ناکجا ابادِ اشیانه ت 

سفر خواهم کرد 

شب هنگام به وقت خاموشی مهناب 

چشمانت ک بسته شد 

هم آغوشِ دلشوره هایت 

دستهای مهربانیت را نفس خواهم کشید 

سر بر بازوانت خواهم گذاشت 

و آخرین بوسه را بر لبانت خواهم کاشت 

تا از رویشِ شکوفه های عشق 

غوغایِ بی منی ت 

دلت را به آشوبِ دوباره بکشاند 

......

امشب خیلی دلم گرفته 

کی گفته همیشه صبوری جواب میده  ؟!

اتفاقا بر عکس گاهی صبوری  بلایی به سر ادم میاره

ک تا فیها خالدونت رو به سه نقطه میفرسته 

اینهم از صبوری !

........

شاید وقتی دیگر 

.......

ی وقتایی هم هست  ک باید صبر کنی 

صبر کنی تا ببینی و بفهمی اونی ک رفته  چ مقدار و چ بخشهایی از وجودت رو با خودش کنده و برده 

چقد ترو از خودت دور کرده 

و اینکه تو چرا تمام تلاشت رو کردی ک بهش بفهمونی موندنش جز رنج و عذاب  نتیجه ای در بر نداشته 

ما ادما موجودات پیچیده و عجیبی هستیم 

تا هست درکش نمیکنیم چون نمیخوایم بخودمون تفهمیم کنیم ک حضورش حس خوب خوشبختی  رو در ما زنده کرده و ما رو به تعالی رسونده  و اما وقتی رفت مثل ی پازل درهم و بر هم  بدنبال قطعات گمشده  روح و جسممون رو به چالش میکشونیم 

واقعا عجیبه ....درد غریبی ست فرار از واقعیت درون