بعضی ها اونقدر دوست داشتنی هستند ک قابل مقابسه
با هیچکس و هیچ چیز نیستند
من میگم روی پل نمیشود خانه ساخت
باید سخت به اغوششان کشید و برای حضورشان خدا رو شاکر بود
بودیست ها میگویند به هیچ چیز چنگ نزن چون همه چی ناپایدار و موقتی هستند
باید ترس هایمان را به اغوش بکشیم و حس های منفی مان را خفه کنیم
تا دردهایمان به مرحله انفصال برسند و دوباره بار جرات پیدا کنیم ک دوست بداریم انچه را ک لایق دوست داشتن ست ک ترس بزرگترین مانع درک مفاهیمی ست ک بوی درد میدهند گاهی لازم ست خودمان را پرت کنیم وسط ترس هایمان تا به درک واقعی عشق و مصایب عاشقی برسیم
کسی میگفت زندگی مثل ریگ های روانی ست ک از لابلای
انگشتانمان فرو میریزد
پ ن ....
چقد دلم تنگه نوشتن ست
در این لحظه کسی از من و در وجودم زاده شد
کسی ک معجزه گر من ست
و من به رسالتش ایمان دارم
امدنش بر من و تاروپود از هم گسسته ام مبارک باد
مورخ ....
خالی وجودم رو با عطر خوش خاطرات پر میکنم
زندگی یعنی همین
همینقدر ژرف و عمیق
همینقدر ساده و دوست داشتنی
باید زندگی رو زندگی کرد ولو خلاف جهت مسیر .... خلاف جهت نظرات و عقاید حاکم ....
پ ن ....
هر چیزی بهایی دارد و تاوان عشق بی همتاست
امروز تصمیم دارم برم شهر کناب
اهل مطالعه نیستم ولی میتونم در فضاش جوگیر بشم !
الان یعنی درست همین حالا داشتم به شکافها فکر میکردم
حالا چ فرقی میکنه شکاف بین دیوار باشه یا شکاف انسانی ؟!
ولی منطق میگه فرق میکنه ...
در شکاف بین دیوار و دو موزاییک گل و گیاه رشد میکنه ....یجور بالندگی و حس قوی زندگی .... اما چیزی ک فاجعه ست شکاف انسانی ست ک هیچ جوره پر نمیشه و دیدن و تماشای این همه فاصله ذهن رو درگیر پوچی میکنه .... حتی دلایل متعدد هم از بیانش عاجز میمونند ....
پ ن.....
ی شکاف دیگه هم وجود داره اونم فاصله ذهن تا قلب ادمهاست ک از درک خیلی مسایل مستاصل مونده
بعد نوشت ....
این اخری روح و روان ادم رو خراش میده و انسان رو تبدیل به ی فرد با مشخصات سایکو میکنه و این دیگه از مرز فاجعه هم گذشته
اخر نوشت .....
گاهی مینویسم ک نوشته باشم فقط همین