چ اسمون دلتنگی بودی تو !
صدای رعد و برق و بارش بارون و ی پنجره باز و ی فنجون قهوه تلخ
حالا دست کی بالا ؟!
پ ن ...
این متن واسه بعدازظهر بود
دلم میخواد چشامو ببندم و تا سه بشمرم
هر بار که میخواهم به سمتت بیایم
یادم می افتد
دلتنگی هرگز بهانه خوبی برای تکرار یک اشتباه نیست
لعنت به دلتنگی
سهراب سپهری
تجربه چاله های روحت را پر میکند و نگاهت را عمیق تر
وقتی از پشت پنجره سکوت به دور دستها خیره میشوی حرفهای زیادی برای گفتن و شنیدن دارد
درس هایی ک تو رو پخته تر از قبل میکند و مدام در حال تلنگر زدن ست
تجربه وقتی میاید دستان سرد و بی پناهیت را میگیرد و با خود میبرد به بلندای جایی ک تمام زمدگی و حرفها و حدیث ها در نظرت پوچ و بی معنی جلوه میکند .
تجربه به تو میاموزد زلال تر باشی و صبورتر و عمیق تر !
تجربه به تو میاموزد ک وقتی ک غصه و عذاب خاطرات تا مغز استخوانت رسوب کرد چگونه ارام از کنارش عبور کنی
تجربه انقدر درس دارد ک تو میتوانی بر تمام رنج هایت غلبه کنی
پاورقی .....
فقط سکوت !