کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

........


قول بده از خیالم نمیروی بگذار همینجور از ساعت صفر به بعد با شنیدن

موسیقی لایت چشم هایم را ببندم و هم پای رویاها تا بهشت ارزوها سفر کنم 

پ ن ....

دلم برای خودم تنگ شده ست خودم را میخواهم خودم را به خودم برگردان ...



.....

اگه میشد برگردم به گذشته خیلی چیزا رو تغییر میدادم 

پ ن ....

جمله سنگینی شد هاااااااا

........

بیا یک تن و دو نفر باشیم مثل زمان بچگی مثل بچه های کلاس دومی ک دوستیشان از حد زنگ های تفریح گذشته ست و بی هیچ دلیل خاصی پا روی زنگ تفریح هایشان میگذارند و ادمک خودخواه درونشان را مجاب به چنگ زدن میکنند چنگ زدن به رشته های محبت و دوستی بیشتر و بیشتر  ....

بیا یک تن و دو نفر باشیم تا محکم و قاطع به ادمک حسود درونمان هیس بگوییم و سیب ارزوهایمان را با هم تقسیم کنیم ... نیمی برای تو و باز هم نیم دیگر برای تو ! تا لبخندهای زیر پوستیمان بهترین هدیه برای زندگی باشد ...تا در تمام طول روز دلمان برای کسی تنگ شود کسی ک حضورش عشق را معنا میکند کسی  ک وقتی نگاهم میکند برق چشمانش رنگ ماندن را در نگاهم بپاشد و پای رفتنم را  بشکند  .....ک تمام اشعار عاشقانه دنیا در دلم طلوع کند 

بیا یک تن و دو نفر باشیم ک وحشت از ارتفاع مدتهاست در من معنایی ندارد 

پاورقی ...

دلم ...تنم....روحم به انزوا خو گرفته ست  

......

میدانم عاقبت روزی میان همین سطرهای نوشته شده گم خواهم شد 

در دستانم  کرم ابریشمی ارمیده ک خواب پروانه شدن میبیند و در انتظار بهار  در جستجوی روزنه ای روشن  خفقان  سالها  انتظار..... مشت گره کرده م  را  به سمت اسمان باز خواهم کرد 

میدانم عاقبت روزی در میان همین اشکها و دلنوشته های شبانه م  بر تاروپود تقدیر خواهم تاخت  و قصه پرداز   فصلی نو  خواهم  شد 

میدانم  عاقبت روزی  در میان همین تاروپودها و سطور خاک گرفته گم خواهم شد  تا فصلی نو اغاز کنم 

.......

چ کنم ک تا ننویسم حال دست و دلم خوش نمیشود 

پلک هایم سنگینی میکنند و واژه ها خوش رقصی 

باید قبل از رسیدن نیمه شب ....حتی قبل از رسیدن فردا

گاه و بی گاههای نگفته و جامانده در ذهنم را بر این دفتر جاری سازم 

شاید خستگی این همه درماندگی را به سمت و سوی ارامشی از جنس فراموشی بکشانم 

اما مگر میشود ؟!

مگر میشود فراموش کرد و از یاد برد دلیل اینهمه عصیان فرو کش شده 

از خاطری ک تو را در نگاهش حبس کرده ست ؟!