کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

.....

دلم  میخواست بنویسم  تا تن  کاغذ من جا دارد 

با چشمانی اشکبار 

قلبی محزون 

دلی شکسته 

دلم میخواست میون این همه دل اشوبی  شانه های امن تو تکیه گاه ارامشم باشه

دلم میخواست وقتی اشک میریزم و از فشار درد بخودم میپیچم دستات محرم  تن نحیفم باشه 

دلم میخواست  وقتی  چشام رو باز میکنم بجای خیره شدن به دور دستها تلاقی نگاهم در چشات گل لبخند رو بر لبانم شکوفا کنه 

دلم میخواست  مثل همیشه با حرفات ارومم میکردی 

اما تو نیستی و من دریا دریا اب هم ک بخورم نفسم  جا نمیاد 

برام دعا کن عزیزم  میدونم تو هم  دلت برام تنگ شده  میدونم  ی دنیا بینمون  فاصله هست میدونم اسیر بازی دوری و حسرت شدیم

ولی  میدونم چیزی نمونده  ....این جسم به مرور اونقدر تحلیل میره ک چیزی ازش باقی نمیمونه و به اجبار تن به رفتن میده اونوقت تو بیا و با دستان شفا بخشت وقتی منو به گرمی به اغوش میکشی از منجلاب این دنیا خلاص کن ...منو پیش خودت ببر ...دیگه جدایی بسه  ...فصل انتظار باید به پایان برسه ... و من ایمان دارم ک به پایان میرسه....

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.