کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

.........

عشق ورزیدن ی هنره 

ی هنر متعهد ... ک به تمام وجودمون چنگ میندازه 

تا تمام روزنه های نفس کشیدنمون را از عناصر نامفهوم پاک کنه 

و یکدست شدن روح با اهنگ موزون طبیعت دست مایه قلبی باشه ک به ایین عشق ایمان اورده 


.......

وقتی خط به خط مرا میخواندی

تا جسم زخم خورده م را 

از زیر خاک بیرون بکشی

برایت شعر خواندم 

بر اب های روان 

تا نفس های لرزانم را 

با « نامت » غسل تعمید بدم 

وقتی مرا از خواب بیدار میکردی 

تا لحظه هایم را شکار کنی 

من از ارتفاع هزاران کلام ایستاده قامت 

به زیر خطوط کاغذی نگاهت پرت شدم

پرت ...پرت...پرت... 

انقدر پرت  

ک در گُنگی خیالم گُم شدم 

 

.....

وقتی تو نیستی انگار هزاران سال در دخمه تاریک خود بیقرار و بیتاب مدفون شده م 

انگار هیچ شعری نوشته نمیشود و شاعران سخن حریم عشق را به نابلدان سپرده ند 

اندوه  هیچ  شعری عاشقانه نیست و حروف عریانی خود را با پارچه های مشکی پوشیده ند 

اه  به نای دل زخمه میزند و چشم ها میگریند ک ن از افسون فاصله ها ک از دوگانگی جنس پریشانی و دلتنگی !

و من هرگز به تو نخواهم گفت ک در ضیافت هجوم واژه های سکوت دلتنگی چ فغان و بیدادی میکند تا سنگینی عقربه ها را بر دوش دقایق بیرحم تاب بیاورد