خانه را غبار گرفته ...پنجره ها ...لیوان های توی قفسه فرش های نقش زمین شده و .......
اما عیبی نداره پنجره های خاک خورده رو باز میکنم تا هوای اردیبهشت در فضای معلق از زندگی...... قسمت کوچکی از تقدیر.....یعنی همان خانه بپیچد .
بگذار صدای ماشین هایی ک با صدای بلند اهنگ پخش میکنند تا به قلب خود ارامشی برسانند به گوشم برسد
بگذار صدای موتور ......صدای جیغ و فریادهای بچه هایی ک پا بر زمین میکوبند تا به خواسته ناحق خود برسند فضای ذهن تبدارم رو پر کنه .....خوب میدونم ک شنیدن این صداها ارزوی من نیست اما هر چ باشد خوب ست
و بارش بی وقفه باران و نیمکت های دو نفره پر از احساس .....،حس زندگی را ارام و لحظه به لحظه در رگهای پنجره به خاک نشسته تزریق میکند .....
پ ن .....
این دیگه واقعا چرت و پرت نویسی بود
جان خودم راس میگم ......