با دکترم تلفنی صحبت میکردم
صحبت در مورد متاستاز سریع سلولهای بدخیم به اعضا دیگه بدنمه
اینروزا بیشتر یا در حال درد کشیدنم یا خوابیدن
داروهایی ک مصرف میکنم دردم رو التیام میدن و ارومم میکنن
اینروزا چقد شبیه تو شدم
دقیقا مثل تو
کاش بودی ...کاش بودی بی وفا
ی روزی میگفت ....
میخوام بنویسم ..زیاد بنویسم... اما انگشتام حس ندارن
حالا میفهمم چی میگفت :D
هععععععی ک دختر شدم ک ترا ارزو کنم
افسوس ک دختر شدم ک ترا ارزو کنم
اه ک دختر شدم ک ترا ارزو کتم
ای دل دختر شدم ک ترا ارزو کنم
دلم میخواست از معنای دست به تجارب تلخ نیچه بنویسم ک در مقطع خاص و از اخرین پیام سیاسی خداوند ک مرگ خدا رو اعلام میکند یا از هگل یا از دکارت و یا هزاران نظریه در هم و برهمی ک خداوند را به پای میز محاکمه میکشاند .... ک در صدد اثبات یا رد ان مرکز هستی تلاش میکنند
اما ن .....
و من به بهای پر درد شبهای تقدیرم از خداوندی مینویسم ک ارام بر من لبخند میزند و گاهی در اوج رویا مرا به اغوش خود میکشاند و نوازش کنان میگویند ....اندکی صبر سحر نزدیک ست
خدا جونم به عظمتت سوگند تو رو در همه حال شکر گفتم
چ در لحظاتی ک بر قله ارتفاع بودم و چ اکنون ک درد را با تمام وجود مزه مزه میکنم ......
اینروزها نمیتونم منطقی بنویسم :((((
روزها هم میگذرند چ به خوشی چ ناخوشی
چ با صرف لحظات در شهر کتاب یعنی جایی ک من عاشقشم یا رفتن به ارک ا ...ک از بهترین فضیلت هاش قرار گرفتن در فضای بسیار زیبای سنتی مدرنشه یاااااااااااا.....بله عزیزم این یا ک بین جمله ها میاد ک بیشتر حکم تناقض رو داره خیلی مهمه ....مثلا این کلمه « یا » میتونه یجور نمونه برداری از کبدی باشه ک ضایعه بزرگی رو توو خودش جا داده و قراره نشون دهنده این موضوع باشه ک تا چ حد متاستاز کرده و چقدر اوضاع وخیم یا خوشاینده و از اونجایی ک بیشتر مواقع به قصد تناقض پا به میدون میذاره پس نمیتونه خوشایند باشد
تو از من دوری ن انقدر دور ک نفهمیم و ن انقدر نزدیک ک رنج هایم رو لمس کنی ... فاصله غریبی ست بین دست های من و تو وقتی چشم هایم به هر طرف نگاه میکنند تو را میبینند
چقدر دوست داشتم دوباره بار مثل گذشته ها قصه عاشقی مان را ورق میزدی همان چیزی ک هر ورقش قلبم را میلرزاند و دلم را نگران میکرد نگرانی هایی ک کم کم رنگ تکرار بخودش گرفت و همیشگی شد ... و تویی ک مدام به من طعنه میزدی ازون طعنه های رنگ و لعاب داری ک تا فیها خالدون افکار خالی از فکرم رو نشونه میگرفت و من میماندم کجای اینهمه تردید ایستاده م ... ایستاده ایم .... اما هر چ بود .... بود ...و این بودنش بود ک زندگی را برایم شیرین کرده بود با همه تلخی هایش ....
کاش سختگیری هایت هنوز کامم را به تلخی اندو ه میکشید
کاش هنوز دفتر عاشقی من و تو با دستهایت .... همان دستانی ک تنم را به لرزه در می اورد ورق میخورد
کاش فاصله ای ک برای دیگران قابل درک نبود .... ک از هر چ نزدیکتر به من و تو بود .... باز هم میامد و دیگران را به تعجب وامیداشت و ما را از همیشه بهم نزدیکتر میکرد
کاش دنیا اینقدر مضخرف و بیشعور نبود
و من انقدر اواره و عاشق ....ممنوعیت این عشق نبودم