کتیبه

روز نوشت های یواشکی

کتیبه

روز نوشت های یواشکی

.....

مثل زنی  شده م ک اشک  ریزان چمدانش  را 

برمیدارد ک برود .... انقدر برود ک از تمام  ماندنها دور بیفتد ...

ک  اسارت هیچ ماندنی اینگونه  مستاصل  و  درمانده  ش نکند ...

مثل ان زنی ک  اشک ریزان میرود تا  شاید کسی مردانه و محکم جلویش بایستد و  بگوید ...کجا  ؟!  بی من چرا ؟! 

اعتراف میکنم  موجودات پیچیده ای هستیم ....حرفهایمان  بوی کنایه میدهد  و سادگی مردان را  اسان اسان  زیر سوال میبریم ....

و ما انقدر پیچیده ایم ک گاهی باور میکنم  برای رساندن منظورمان نیاز به  مترجم  داریم ....بگذریم 

مثل ان زنی میمانم  ک چمدان رفتنش را بسته و به شانه میکشد 

چمدانی برای نرفتن ... برای سخن اغاز کردن  .... برای دلبری کردن  و طنازی  تقاضای نوازش کردن !

پ ن .....

بحث سر نظر و  اعتقاد عامه نیست  ک تا چیزی میشود 

ضرب المثل  رو  میکنند ...موضوع اینجاست  ک دوری دوستی نمیاورد اما  همان  دست مایه دوریش ک انتظار باشد ....حتما  پیری میاورد 



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.